سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به مناسبت بزرگداشت روز عطار نیشابوری: هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم

عطار، یکی از شاعران بزرگ متصوفه و از مردان نام آور تاریخ ادبیات ایران است. سخن او ساده و گیراست. او برای بیان مقاصد عرفانی خود بهترین راه را که همان آوردن کلام ساده و بی پیرایه و خالی از هرگونه آرایش است انتخاب کرده است. او اگرچه در ظاهر کلام و سخن خود آن وسعت اطلاع و استحکام سخن استادانی همچون سنایی را ندارد ولی آن گفتار ساده که از سوختگی دلی هم چون او، باعث شده که خواننده را مجذوب نماید و همچنین کمک گرفتن او از تمثیلات و بیان داستانها و حکایات مختلف یکی دیگر از جاذبه های آثار او می باشد و او سرمشق عرفای نامی بعد از خود همچون مولوی و جامی قرار گرفته و آن دو نیز به مدح و ثنای این مرشد بزرگ پرداخته اند چنانکه مولوی گفته است:
عطار روح بود و سنایی دو چشم او                ما از پی سنایی و عطار آمدیم
وی یکی از پرکارترین شاعران ایرانی به شمار می رود و بنا به نظر عارفان در زمینه عرفانی از مرتبه ای بالا برخوردار بوده است، آنچه از احوالات عطار پیداست اینکه وی مرید شیخ رکن الدین اکاف نیشابوری می گردد و تا پایان عمر (حدود 70سال) با بسیاری از عارفان زمان خویش هم صحبت گشته و به گردآوری حکایات صوفیه و اهل سلوک پرداخته است.
فریدالدین ابوحامد محمدبن ابوبکر ابراهیم بن اسحاق عطار نیشابوری، یکی از شعرا و عارفان نام آور ایران در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری قمری است، نام او «محمد»، لقبش «فریدالدین» و کنیه اش «ابوحامد» بود و در شعرهایش بیشتر عطار و گاهی نیز فرید تخلص کرده است. نام پدر عطار ابراهیم (با کنیه ابوبکر) و نام مادرش رابعه بود که در آن زمان زنی پاک نهاد و خداپرست و زاهدمنش بوده است. پدرش از اهالی زروند کدکن در اطراف نیشابور خراسان بوده، بنابر آنچه که تاریخ نویسان گفته اند بعضی از آنها سال ولادت او را 513و بعضی سال ولادتش را 537هجری قمری می دانند. او در قریه کدکن یا شادیاخ که در آن زمان از توابع شهر نیشابور بوده به دنیا آمد. از دوران کودکی او اطلاعی دردست نیست جزاینکه پدرش در شهر شادیاخ به شغل عطاری که همان داروفروشی بود مشغول بوده که بسیار هم در این کار ماهر بود و بعد از وفات پدر، فریدالدین کار پدر را ادامه می دهد و به شغل عطاری مشغول می شود. او به شغل عطاری و طبابت مشغول بوده تا زمانی که آن انقلاب روحی در وی به وجود آمد و در این مورد داستان های مختلفی بیان شده که معروف ترین آن این است که: «روزی عطار در دکان (داروخانه) خود مشغول به معامله بود که درویشی به آنجا رسید و چندبار با گفتن جمله چیزی برای خدا بدهید از عطار کمک خواست ولی او به درویش چیزی نداد. درویش به او گفت: ای خواجه تو چگونه می خواهی از دنیا بروی؟ عطار گفت: همانگونه که تو از دنیا می روی. درویش گفت: تو مانند من می توانی بمیری؟ عطار گفت: بله، درویش کاسه چوبی خود را زیرسر نهاد و با گفتن کلمه الله از دنیا برفت. عطار چون این را دید شدیداً متغیر شد و از دکان خارج شد و راه زندگی خود را برای همیشه تغییر داد.» او پس از مشاهده حال درویش بود که دست از کسب و کار کشید و به خدمت شیخ الشیوخ عارف رکن الدین اکاف رفت که درآن زمان عارف معروفی بود و به دست او توبه کرد و به ریاضت و مجاهدت با نفس مشغول شد و چندسال در خدمت این عارف بود.
در باب زندگی عطار می توان چنین گفت که:
ابوحامد محمد، در شهر نیشابور پرورش یافت، به استاد سپرده شد، علم و فضل آموخت و «فریدالدین» لقب یافت. سال های بعد، در مکتب و مدرسه، تجربه ای تازه ای برایش حاصل شد و در مدرسه با دانش های عصر آشنا شد و در داروخانه پدر اسرار حرفه او را آموخت. عطارزاده جوان اشتغالی را که پدرش به کار داروخانه داشت با نظر تعجب و تحسین می نگریست. برای فریدالدین محمد که در سال 553 تدریجاً به بلوغ نزدیک می شد جاذبه داروخانه کمتر از مدرسه نبود.
در کل می توان گفت که دوران کودکی عطار بیشتر در زمانی بود که جنگ ها و حملات مختلف کشور های همسایه توأم با همان دوره بود و درگیروداری که در آن روحانیان و صوفیا پیوسته تلاش می کردند تا بر پیروان مکتب خود جمعی تازه بیافزایند، عطار می بالید و بزرگ می شد به ستیزه هایی که شافعیان یا حنفیان و اشعریان با کرامیان و دیگر فرقه های مسلمان با یکدیگر داشتند می نگریست و به صفا و یکرنگی و اتحاد و یگانگی، بیشتر دلبستگی می یافت و چنین بود که دیگر از جنگ «هفتاد و دو ملت» آزرده خاطر گشت و درپی کشف حقیقت برآمد و از کسانی که «ره افسانه» می زدند، بیزاری گرفت و کوششی چشم گیر آغاز کرد تا بتواند از رهگذر آن دل را صفا دهد و جمال دلدار را در آیینه جان بنگرد و از این غوغاها که شهر نیشابور را به پادرمیانی پیشوایان مذهبی، پرکرده بود رهایی یابد، پس به جستجو درآمد و در جهان آفرینش به اندیشه نشست و کوشید که نخست خود را بشناسد و از رهگذر آن به خداشناسی نایل آید. این جستجوگری از یکسو و سخنان پدرش «ابی بکرابراهیم» که خود به تصوف گرویده بود، از سوی دیگر باعث شد که عطار سوی دیرمغان درپیش گیرد و از همان سال های نخستین زندگی به «درویشان» توجه کند و در احوال و آداب ایشان به تفکر درآید، اما چون اندیشه ای سحرآفرین و طبعی گوهرزای داشت، استاد ندیده، به کرسی استادی رسید و درس نیاموخته، ره آموز صد مدرس شد. او از راه داروخانه به عرصه بازار راه یافت و با محترفه و طبقات عامه که از دسترنج خود نان می خوردند، آشنا شد با طبقات روستایی که کالای خود را به شهر می آوردند گفت و شنود پیدا کرد و توانست از راه معالجه بیماران آلام انسانی و احوال نفسانی خلق را درک کند و بدینگونه در آفاق انفس سیری را که در آفاق و انفس برایش ممکن نمی شد وسیله یک سلوک بی سیر ساخت.
فریدالدین محمد بعد از آموختن علوم رایج عصر از فقه و قرآن تا طب و فلسفه، از مدرسه رخت به دکان کشید و به داروخانه پدر رفت. در اینجا «فرید» فرصت تازه ای برای شناخت داروها، تجربه در کار درمان بیماری های شایع در ولایت و آشنایی با آلام طبقات ضعیف اهل شهر و روستا یافت. استفاده از این فرصت وی را به نیک و بد زندگی عامه آشنا ساخت، مطالعه کتاب های طب و دارو، شناخت را، که لازمه مهارت در حرفه بود بر وی الزام کرد و برای گردآوردن گیاهان دارویی به جستجو در طبیعت و در کوه و صحرا واداشت، هرچه بیشتر در این زمینه مطالعه و تتبع کرد حذاقت بیشتر یافت و بر رونق و اعتبار داروخانه پدر افزود.
در همان حال فراغت های نادری را که در خانه یا صحرا برایش حاصل می شد صرف مطالعه کتاب های صوفیه و اشتغال به تمرین در شعر و شاعری می کرد. از مطالعه کتاب های صوفیه یادداشت های جالبی در احوال و مقامات زهاد، وعاظ، و اولیا مشایخ جمع می آورد که مرور بر آنها برای خود وی هم عبرت افزا و تفکرانگیز بود. در زمینه شعر و شاعری در آن اوقات اوحدالدین انوری شاعر درابر سنجر هنوز شهرت و قبول بی مانند داشت و فرید عطار البته از تأثیر سبک و اندیشه او برکنار نبود. اما آشنایی با شعر سنایی که حتی انوری را به رشک و تعریض انداخته بود با طبع او که مایل به شعر وعظ و تحقیق بود بیشتر سازگاری داشت. شعر خاقانی که در همان سال های مکتب، یک قصیده معروف او در رثای محمدبن یحیی، در شهر دست به دست می شد، سرمشق های تفکرانگیزی در زمینه شعر وعظ و تحقیق به وی ارائه می کرد. تعدادی از شاعران دیگر عصر، کسانی چون ظهیر فاریابی، مجیر بیلقانی، فلکی شروانی و جمال الدین محمد اصفهانی هم در این ایام در همین زمینه، گه گاه اشعار جالب می سرودند. فرید عطار، تحت تأثیر تمایلات زاهدانه خویش و به اقتضای معمول عصر، به شعر وعظ و تحقیق گرایش یافت و برخلاف بسیاری از این شاعران به دربارهای عصر و مجالس اعیان ولایت هم علاقه ای نشان نداد و از ارتباط با آنها خود را کنار کشید. هنوز سی ساله بود که در زمینه زهد و تحقیق شعر او دردآمیز، عبرت آگند و تفکرانگیز بود. مرگ اندیشی و دغدغه زوال و فنا در همان ایام چنان بر خاطر جوانش چیره بود که در سنین سی سالگی خود را در «نیمه شصت» از عمر می یافت. سال ها بعد که عمرش از چهل هم گذشته بود، ظاهرا اشتغالش بیشتر در نظم کردن قصاید زهدآمیز و غزل های صوفیانه بر شیوه سنائی غزنوی بود و در هر دو زمینه نیز آثار ارزنده و دلاویز به وجود آورد، چنان پیداست که از همین ایام تا نزدیک به پایان عمر اوقات عطار، بیشتر در نظم مثنویات گذشت و تقریبا تمام اندیشه او درین سی یا چهل سال پایان عمر صرف تأمل در حالات و مقامات روحانی، مطالعه در احوال و اقوال مشایخ و تفکر در مقالات ابدال، مجذوبان، و اولیا گشت. در تمام این مدت، شیخ بازار، خود را از رویدادهای عصر برکنار نگه داشت زیرا همیشه اندک اسباب معاش برایش حاصل بود و از اینکه اسباب معیشت را از مستمری پادشاهان یا از وجوه اهل مدرسه و فتوح اهل خانقاه بجوید، فراغتی داشت. معاشرتش ماورای دیدار خویشان و دوستان بازار و محله، تقریبا منحصر به دیدار مشایخ و زهاد عصر بود. در همین سالهای آخر عمر، دیدار بها ولد بلخی واعظ و زاهد معروف خراسان و ماورالنهر برای او مایه شادی و دلنوازی شد. بر وفق روایات مقارن هجوم مغول به ماورالنهر که بها ولد به همراه خانواده خویش از طریق خراسان به بغداد و حج می رفت در نیشابور با شیخ عطار دیدار کرد. عطار، جلال الدین محمد فرزند بهاولد را که در آن هنگام کودکی نابالغ بود تشویق کرد و نسخه ای از اسرارنامه خویش را نیز به او هدیه کرد. تأثیری که اسرارنامه و سایر آثار عطار در کلام مولانا باقی گذاشت احتمال وقوع این ملاقات را تأیید می کند. با آنکه در آثار مولانا و در هیچ یک از نوشته های عطار به این واقعه اشارت نیست، اما قراین گوناگونی هست که این ملاقات را از لحاظ تاریخ قابل قبول نشان می دهد.
شیخ عطار نیشابوری در آستانه شصت سالگی بود که اوقاتش بیشتر در نظم مثنوی های عرفانی یا در تفکر در تنسیق مطالب آنها مصروف می شد. و در همان زمان، زهدی عاری از ریا در دامنش چنگ زده بود و هر روز او را به سوی عزلت بیشتر می برد و نسبت به دنیایی که پیرامون او غرق غفلت و جویای لذت بود بی اعتناتر می کرد.
ده، دوازده سالی بعد، که شیخ خود را در قله عمر هفتاد می یافت در شهر خویش تقریبا غریبه بود و در غزلیات خویش هرچه از عشق می سرود مربوط به چشمه جوشان الهی و این لایتناهی دسترس ناپذیر بود که غزل او را قلندرانه، نومیدانه و احیانا بی بندوبار می کرد در منظومه ای که به نام اسرار نامه سرود، رازهایی را جستجو می کرد که می تواند او را تصفیه کند، از آلایش ها بیرون آورد و شایسته عشق وی سازد. در آنچه به نام تذکره الاولیا جمع آورد، ردپای پویندگان راه خدا را دنبال کرد با شوق و آرزویی که لفظ به لفظ این اثر آن را بی نقاب می کرد. در الهی نامه هر چه را ما سوای او بود، افسانه، پندار و یا رمزی از عظمت و کمال بی انتهای او نشان می داد. در مصیبت نامه، در جستجوی ره یافت او به دامن هر نبی و هر ولی دست زده بود و در منطق الطیر به دنبال مرغ سلیمان تا آستانه فنا به پیشگاه او راه یافته بود و با این حال عشق او، وصل و فراق او، و قرب و بعد او روزها و شب ها خاطرش را در رویاهای طلایی فام عاشقانه مستغرق می داشت.
سرانجام در پی هجوم های قوم مغول، شهر شادیاخ به دست دشمن افتاد (صفر 618) و عرصه غارت و کشتاری بی امان گشت و طی دو هفته به خون کشیده شد، تمام آن به غارت رفت، به کلی ویران شد و تقریبا با خاک یکسان گشت و تبدیل به دشت و بیابان شد.
عطار نیز در همین سال (618 هجری) به دست سپاهیان مغول به شهادت رسید. قدیمی ترین ماخذ درباره پایان کار عطار روایت ابن الفوطی است که می گوید: «واستشهد علی یدالتتار بنیشابور» که به موجب آن معلوم می شود که عطار به مرگ طبیعی نمرده و شربت شهادت نوشیده و محل قتلش نیشابور می باشد. درباره نحوه شهادت شیخ فریدالدین عطار گوناگون نوشته اند، در این مورد شیخ بهایی می نویسد: «وقتی لشکر تاتار به نیشابور رسید و اهل نیشابور را قتل عام می کردند ضربت شمشیر بر دوش شیخ عطار رسید و با همان ضربت از دنیا رفت، نقل کرده اند که وقتی خون از حراقش می ریخت و مرگش نزدیک شده بود شیخ با انگشت خود از خون خود بر دیوار این رباعی را نوشت:
در کوی تو رسم فرازی اینست                   مستان تراکمند بازی اینست
با این همه رتبه هیچ نمی یارم گفت            شاید که ترابنده نوازی اینست»
سرانجام شیخ فریدالدین عطار نیشابوری از هفتاد و هشت سال عمری که آن را در عشق خلق و خالق به سر برده بود جز نام چیزی برایش نماند. آنچه ماند نوشته هایی بود که نسخه هایش مدت ها قبل از این حادثه به شهرهای اطراف رفته بود یا همراه معدودی گریختگان از شهر، برده شده بود، یک کتاب نثر، یک دیوان شعر، و چند منظومه مثنوی که حاصل تمام یک عمر زهد، یک عمر ریاضت، و یک عمر اندیشه و عشق روحانی بود. عمری که بدین گونه در میان دو فاجعه خونین گذشت، مایه تعجب است که حاصل آن این همه دردآلود، پرسوز و آکنده از مرگ اندیشی باشد، بیشتر این عمر را عطار در نوعی عزلت سر کرد، اما آنچه پیداست عزلت او به کلی قطع ارتباط با خلق نبود.
از آثار شیخ می توان این گونه گفت که این آثار به دو دسته منظوم و منثور تقسیم می شود. آثار منظوم او عبارت است از:
1- دیوان اشعار که شامل غزلیات و قصاید و رباعیات است.
2- مثنویات او که عبارتند از: الهی نامه، اسرارنامه، مصیبت نامه، وصلت نامه، بلبل نامه، بی سرنامه، منطق الطیر، جواهرالذات، حیدرنامه، مختارنامه، خسرونامه، اشترنامه و مظهرالعجایب. از میان این مثنوی های عرفانی بهترین و شیواترین آنها که به نام تاج مثنوی های او به شمار می آید منطق الطیر است که موضوع آن بحث پرندگان از یک پرنده داستانی به نام سیمرغ است که منظور از پرندگان، سالکان راه حق و مراد از سیمرغ، وجود حق است که عطار در این منظومه با نیروی تخیل خود و به کار بردن رمزهای عرفانی به زیباترین وجه سخن می گوید که این منظومه یکی از شاهکارهای زبان فارسی است و منظومه مظهرالعجایب و لسان الغیب است که برخی از ادبا آنها را به عطار نسبت داده اند و برخی دیگر معتقدند که این دو کتاب منسوب به عطار نیست.
و از آثار منثور می توان گفت که یکی از معروفترین آثار منثور عطار تذکره الاولیاست که در این کتاب عطار به معرفی 96 تن از اولیا و مشایخ و عرفای صوفیه پرداخته است.
اما مقدمه ای نیز در این میان موجود است که خود عطار در ابتدای مختارنامه (مجموعه رباعیات خود) که در اواخر مراحل خویش تدوین کرده اشاره کرد، که آثار خود را اینگونه نام می برد:
«چون سلطنت خسرونامه در عالم ظاهر گشت و اسرارنامه منتشر شد و زبان مرغان طیورنامه ناطقه ارواح را به محل کشف رسید و سوز مصیبت مصیبت نامه از حد و غایت درگذشت و دیوان، دیوان ساختن تمام داشته آمد و جواهرنامه و شرح لقب و شرح القلب (که هر دو منظوم بودند) از سر سودا نامنظوم ماند که خرق و غسلی بدان راه یافت...» گذشته از الهی نامه که نام اصلی آن در نظر عطار خسرونامه بوده است و بعدها عنوان الهی نامه یافته، عطار منظومه بسیار مشهور دیگری هم دارد به نام مقامات طیور که بعدها به منطق الطیر شهرت یافت. (زبور پارسی، محمد تقی شفیعی کدکنی، به نقل از مختارنامه 1370)
گفتنی است مقبره شیخ فریدالدین عطار در جنوب شرقی نیشابور به فاصله 6-5 کیلومتر در مسیر جاده نیشابور به مشهد و در طرف شرق قرار دارد.

امید مسعود


نوشته شده در  شنبه 86/1/25ساعت  4:6 عصر  توسط سمیر جوان 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
داعش
خواهد آمد
[عناوین آرشیوشده]