نماز آخر
وقتی به نماز صبح آخر برخاست
فریاد ز مسجد و زمنبر برخاست
روزی که سرش به تیغ نامرد شکافت
خورشید ، سراسیمه ز بستر برخاست ...
* جواد محقق
به وسعت فریاد
از توست شکوه دل و دیده
ای ارتفاع سرخ سپیده
دیشب نبود زمزمه هایت
در گوش نخلهای خمیده
امشب پرنده سبک اشک
از شوره زار دیده پریده
تنها نه من ، که کوه و در و دشت
سوگ تو را به دوش کشیده !
ای چاه ، پی به راز تو برده
ای کوچه ، ناله هات شنیده
از داغ تو شکست دل شب
با زخم تو گریست سپیده
اینک ، چگونه خسته نخوانم
وقتی زبان عشق ، بریده ...
می خوانمت به وسعت فریاد
با این گلوی سرد و تکیده
نامت صفای آینه دارد
ای مظهر شکوه حمیده
* حمید هنرجو
نقطه عطف
چه سوره خواند که عمری گذشت تا خم شد
پی رکوع و چه ذکری که طاقتش کم شد
رکوع رفت ، چه تاریخ شد ؟ چه زمزمه کرد؟
که کائنات ، برای شنیدنش خم شد
بلند شد ، شب معراج احمد آمده بود
به سجده رفت ، زمان هبوط آدم شد
هم او که نطقه عطف جهان خلقت بود
هم او که سایه تیغش ، حدود عالم شد
ستارگان کلمات نگفته اش بودند
به نیمه های شب، او را که چاه محرم شد
مگر نظام علی نظم اختران را چید
که روز و شب ، تپش آسمان منظم شد
به کتف های علی تکیه داد ، روز ازل
ستون عرش اگریک دقیقه محکم شد
دلیل رخصت کعبه ، جنین پاک علی است
مسیح هم نتوانست ، عذر مریم شد
مهم سری است که باید به خون خود بتپد
چه فرق داشت که قابیل ، ابن ملجم شد
اگر که مرتبه میهمان خود نشناخت
بساط خلقت عالم چرا فراهم شد
شرابهای ازل آن زمان به جوش افتاد
که آب دیده و خون سر تو مدغم شد
تمام عقربه های زمان مردد ماند
که صبح بیست و یکم یا ده محرم شد
به سجده رفت ولی برنخاست ، بال گرفت
بهشت ، گوشه سجاده اش مجسم شد
* محمد سعید میرزایی
کوه ، دریا ، چاه
شیرینی نخل ها !
در دهان سفره های تلخ
حامل مشک آب
درماندگان بی شوی
ای خداخوی !
همبازی کبوتران بی ترانه
و فروزنده تنورهای سرد
ای مرد !
جلوه مهر
در آئینه های شتک زده
و شیر
در کام خرابه نشین زمینگیر
ای امیر!
راستی تو فرزند کرامت انسانی
یا کرامت ...؟!
ای خار در گلو!
که دیده یا شنیده که :
کوه ، دریا در چاه بریزد
و به خاطر حقوق مردم
با برادرش - حتی - بستیزد
راستی تو فرزند عدالتی
یا عدالت ...؟!
ای از تو یادگار
بر دل و دست نابینای زیاده طلب
داغ .
با تو ،
راه را گم نمی کنیم ...
* محمد رضا سهرابی نژاد
مظلوم ترین مرد
یک شهر پر ازجهالت و یک تنها
افسوس ز بی وفایی آدمها
اطفال یتیم شهر او می آید
با کوله ای از نان و پنیر و خرما
***
مظلوم ترین مرد تمام تاریخ
شایسته بانوی دو عالم زهرا
مشغول نماز بود و در اوج حضور
شد تیغ جهالت خوارج پیدا
* عباسعلی شاه علی
عروج دعا
هله ای کتاب خدا ، علی
که تویی کلام رسا ، علی
سخنت ، سرود وفا ، علی
نفست ، عروج دعا ، علی
چه بگویمت به ثنا ، علی
که یدالهی به غزا ، علی
همه عشق و شور و نوا ، علی
همه علم و نور و صفا ، علی
در شهر علم خدا ، علی
زتو دل رسد به ولا ، علی
شده در خدا ، چو فنا علی
زفنا ، گرفته بقا ، علی
چه حرم علی ، چه منا علی
چه مقام و سعی و صفا ، علی
زتو وام کرده سخا ، علی
زتو درس برده حیا ، علی
همه دردمند و دوا ؛ علی
ز درت امید شفا ، علی
چه تویی ، تو ، چشم خدا علی
نظری به جانب ما ، علی
به خدای جل و علا ، علی
زخدا نیی تو جدا ، علی
همه کس علی ، همه جا علی
به چمن ، به گل ، به صفا علی
همه ذکر ما شده یا علی
علی یا علی ، علی یا علی ...
* محمد رضا یاسری چمن