سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نه به سینه نفسی مانده، نه در تن جانی
خسته شد پایم از این فاصله طولانی
بی‌هدف می‌روم و از تو کمک می‌خواهم
تا نجاتم دهی از اینهمه سرگردانی
موج‌ها ساحل دیدار تو را می‌پویند
شده دریای نگاهم زغمت طوفانی
از پس سینه دلم را به سویت پر دادم
برسد کاش به تو نامه این زندانی
باز با دعوت تو سینه‌زنان جمع شدند
صاحب خانه ولی، نیست در این مهمانی
***
ما بی تو دل به لذت عالم نمی‌دهیم...
عشق تو را به عالم و آدم نمی‌دهیم
هر روز در نبودن تو پیرتر شدیم...
در سینه‌مان هوای به جز غم نمی‌دهیم
سر باز کرده در هوست زخم‌هایمان...
زخمی که هیچ وقت به مرهم نمی‌دهیم
از جام مهر و عشق تو در قلبهایمان
یک جرعه را به چشمه زمزم نمی‌دهیم
آقا بیا اگر چه نداریم توشه‌ای...
جز جان خویش در ره همدم نمی‌دهیم
دار و ندارمان دل و دل دادن به توست...
هر چند وسعمان نرسد کم نمی‌دهیم.
سید مهدی هاشمی

آقای ما
از فکر گناه پاک بودن عشق است
از هجر تو سینه چاک بودن عشق است
آن لحظه که راه می‌روی آقا جان
زیر قدم تو خاک بودن عشق است
***
غصه کنعان
در کار عشق دوری و هجران به ما رسید
یوسف که رفت غصه کنعان به ما رسید
ما سال‌ها به پای وصالت گریستیم
یعقوب وار دیده گریان به ما رسید
جواد پرچمی
***
کوثر احساس
آقا دلت گرفته و چشمت بهاری است
از دیده تو کوثر احساس جاری است
آقا به یاد فاطمه شوریده می‌شوی
آری، اساس عشق به زهرامداری است
احسان محسنی‌فر

اما نشد...
روز من شب شد ولی ماه رخت پیدا نشد
دل به فردا بستم ای خورشید من، فردا نشد
پشت در ماندم غریب و خسته و تنها ولی
هر چه کوبیدم نمی‌دانم چرا در وا نشد
بوی پیراهن زنابینائی‌اش بیرون نبرد
هر که یعقوب حریم یوسف زهرا نشد
بندگی کردیم در کوی وصالت، از چه روی
قسمت ما رؤیت روی تو ای مولا نشد
دیده را گفتم ز ابر خویش جاری کن سرشک
تا بشویی دامن از آلودگی اما نشد
لحظه‌ای بر گوهر وصل تو وا شد پلک من
روی ساحل را ندید این دیده تا دریا نشد
محمود تاری


نوشته شده در  یادداشت ثابت - پنج شنبه 93/9/14ساعت  10:50 صبح  توسط سمیر جوان 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
داعش
خواهد آمد
[عناوین آرشیوشده]