وعده کردي که بيايي غم دل با تو بگويم
زنگ و گرد دل خسته به شراب تو بشويم
شب و روزم به سر آمد به اميد گل رويت
اسف است راحت جانم ،گل روي تو نبويم
تو حديث دل و عشقي به سراپرده غيبت
سوز سينه نگذارد غم هجر تو نگويم
تو عزيز دل صدها گل پاکيزه صفاتي
من سرگشته توانم غم دل با تو بگويم؟