سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرم را می زنم از بی کسی گاهی به درگاهی
نه با خود زاد راهی بردم از دنیا، نه همراهی
 اگر زاد رهی دارم همین اندوه و فریاد است
«نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی»
 غروبی را تداعی می کنم با شوق دیدارش
تماشا می کنم عطر تنش را هر سحرگاهی
 دلم یک بار بویش را زیارت کرد... این یعنی
نمی خواهد گدایی را براند از درش شاهی
نمی خواهم که برگردد ورق، ابلیس برگردد
دعای دست می گویی، چرا چیزی نمی خواهی؟
 از این سرگشتگی سمت تو پارو می زنم مولا!
از این گم بودگی سوی تو پیدا می کنم راهی
 به  طبع طوطیان هند عادت کرده ام ، هندو
 همه شب  رام رامی گفت و من الله اللهی
 هلال  نیمه ی شعبان رسید و داغ دل نو شد
دعای آل یاسین خوانده ام با شعر کوتاهی
 اگر عصری ست یا صبحی تو آن عصری تو آن صبحی
اگر مهری ست یا ماهی  تو آن مهری تو آن ماهی
 دل مصر و یمن خون شد ز مکر نابرادرها
یقین دارم که تو آن یوسف افتاده در چاهی
علیرضا قزوه


نوشته شده در  یادداشت ثابت - سه شنبه 94/3/13ساعت  1:27 عصر  توسط سمیر جوان 
  نظرات دیگران()


نیستان تا نیستان آتشی در ناله ها پیداست
عطش می بارد از چشمم، نگاهم خیره بر صحراست
من و این سوز تنهایی، من و درد شکیبایی
تو این جا با منی اما نگاهم سخت نابیناست
تو را می جویم از هرجا، تو را می بویم از هر باغ
دلم در آتش سوزان، نگاهم سیل خون پالاست
جدا افتاده ام از تو نمی یابم نشان، اما
دلم پیوسته می گوید که آن آیینه در اینجاست
زمان سرگشته می گردد، زمین برخویش می لرزد
صدا در کوه می پیچد زطوفانی که ناپیداست
کسی آن سوی این آبی، مهیا کرده اسبش را
که می بینم ردایش را زپشت ابرها پیداست
کسی می آید از آن دورها، عین یقین است این
زمین را وارث آخر، زمان را حجت تنهاست
کسی از مشرق شیعه، به برق تیغ او آتش
به دوشش رایت طوفان به مشتش خشم دریاهاست
نه ترس از فتنه و شورش، نه خوف از برق و بورانش
نه بیم از موج و طوفانش، که خود طوفان صد دریاست
کسی می گفت: او در «دشت عباس» آب در مشکش
میان خط و خون، هر صبح و شب سقای سنگرهاست
و می دیدند بین قبر مفقودان که می گردد
به روی شال پیشانیش خط سرخ یا «زهرا»ست
و من هر صبح آدینه به سمت کعبه می گریم
نگاهم منتظر، جانم به «آمنا» و «صدقنا»ست
و من هر شام تیغم را جلا با اشک و خون دادم
که همراهی کنم شاید سواری را که با فرداست
حسین اسرافیلی


نوشته شده در  یادداشت ثابت - سه شنبه 94/3/13ساعت  1:26 عصر  توسط سمیر جوان 
  نظرات دیگران()

او خواهد آمد و از برکت گامهای استوارش،عطر آسمان امن و آرامش،در گستره کره خاک خواهد پیچید.
او که آید تمام اندوه شقایق های احساس و همه بغض های مظلومیت،بدل به گلواژه های سکون و قرار و لبخند می شوند!
قائم آل نور و عشق که بالهای حکومتش را بگستراند،خورشید برکت،سراسر دلهای پریشان را سایه می افکند!
ما چشم براه توایم آقا!...در روزگاری که طواغیت و فراعنه و عمله جور ،عاشقان« راستی » و دلسپردگان «عاشقی» را به مسلخ می برند،در ایامی که «عشق» مظلومیت خود را در افقهای زمین فریاد می کند؛آقای ما!...ما  محتاج  ظهورتان هستیم!
در آستانه ی میلاد نورانی تان،«چشم به راه سپیده» تقدیم به شما ...ای چلچراغ خوبی ها!


نوشته شده در  یادداشت ثابت - سه شنبه 94/3/13ساعت  1:26 عصر  توسط سمیر جوان 
  نظرات دیگران()

<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
داعش
خواهد آمد
[عناوین آرشیوشده]